پسر عطاري با سرمايه كم به خانه مردي سرمايه دار روستايي وارد شد،ميزبان دختر
بسيار زيبايي داشت و پسر با ديدن او به فكر ازدواج افتاد و براي پدرش نامه اي نوشت
كه با اين مضمون شروع ميشد***
... تاریخ درج: ۹۱/۰۳/۰۶ - ۱۹:۰۶( 20 نظر , 1079
بازدید )
شب شده بود اما حسنك به خانه نيامده بود،حسنك مدت هاي زيادي است كه به خانه نمي آيد
او به شهر رفته ودر آنجا شلوار جين وتي شرت هاي تنگ به تن مي كند
او هر روز صبح به جاي غذا دادن به حيوانات به موهاي خود ژل مي زند
موهاي حسنك ديگرمثل پشم گوسفند نيست چون او به موهايشgelatمي زند..
ديروز كه... تاریخ درج: ۹۰/۱۲/۲۲ - ۲۲:۳۹( 18 نظر , 721
بازدید )